صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

صدرامامانی

درهای رحمت خداوند بازه بازه بازه

  از روز چهارشنبه گذشته خدا حسابی برامون سنگ تموم گذاشته و رحمتشو روی سر همه همشهری ها سرازیر کرده ... خدایا همیشه با ما مهربون بودی ... خدایا به حق دونه دونه بارونی که روی سر بندهات میریزی ، ازت میخوام که همه بیمارا رو شفا بدی ، آمین آمین آمین ...
8 آبان 1390

صدرا جونی در دوران سخت

سلام عزیزم ، الهی دورت بگردم که بیش تر از 10 روزه دیگه "آم" نمیخوری ، به قول معروف صدراجونی دیگه " از شیر گرفته شده " مامانی دوران سختیه هم برای من هم برای شما ولی میدونی یه چیزی هست که به من خیلی مزه میده ، اونم اینکه دیگه وقتی میخوای بخوابی میتونم بغلت کنم بدون اینکه آم بخوری (شیر خوردن به زبون صدرایی) این برای من خیلی لذت بخشه چون یه عالمه باهم حرف میزنیم و بعد میخوابی البته توی این مدت چند مرتبه خودت در حالیکه داشتی بازی میکردی خوابت برد(بمیرم الهی مامان جون برات) الهی که قربونت بشم مامانی ، عیبی نداره دیگه داری مرد میشی یه مرد بزرگ یه صدرای متعالی ... الهی که فدای صورت ماهت بشم مامانی... خدای مهربون میدونم...
8 آبان 1390

به دنبال شفای گم شده ، خداوند

یا من اسمه دوا و ذکره شفا خدای مهربون همه فرشته های کوجولو سلام یه سئوال داشتم ، میخوام بدونم  "شفا"  رو پشت کدوم گل سرخ قایم کردیش ؟؟؟ خداجون چقدر باهم قایم موشک بازی کنیم ؟؟؟ چقدر بازی کردن و دوست داری ؟؟؟ درسته که  چشمامونو بستیم و داریم قایم موشک بازی میکنیم ، اما وقتی که بزرگترها با فرشته های کوچولوشون قایم موشک بازی می کنند ، وقتی که اون فرشته کوچولو چشم میزاره و اونا قایم میشن ، نشونه هایی میفرستن تا فرشته کوچولو خیلی ناراحت نشه و بتونه سریع اونا رو پیدا کنه و آخر سرهم بهش میگن آفرین در صورتیکه خودشون یه کاری کردن تا اون فرشته کوچولو بتونه پیداشون کنه ... خدا همیشه چشمام بسته بوده ، حتی وقتی که چشمامو باز ک...
24 مهر 1390

روزت مبارک عزیزم

سلام عزیز دل مامان مونینه(منیره به زبان صدرایی) روزت مبارک عزیزم ، ایشاءالله که باشم و ببینم یه همچین روزی رو به کودک خودت تبریک بگی مامانی . هزار ماشاالله دیگه الان برای خودت سخنوری شدی و خوب سخنرانی می کنی ، مامان به قربون صورت ماهت بشه الهی ، دیشب میگفتی:" مامان ، دفتی سر تار؟(یعنی رفتی سرکار) " منم گفتم :" نه عزیزم ، فردا میرم " بعدش گفتی : " منم میام" . نمیدونی چقدر دلم گرفت وقتی اینو گفتی ، خیلی سخته که باید هر روز برم سرکار و صدرای مامانی رو از صبح تا بعدازظهر نبینم . دیشب باخودم فکر کردم اگه سرکار نمی رفتم از صبح تا شب با هم چقدر خوش میگذروندیم . درسته که پنجشنبه و جمعه ها هستش ولی اینقدر کار و بار زیاده که نمیشه حسابی با...
16 مهر 1390

عروسی هم تموم شد

مامان جون ببخشید که بازم دیر شد دیگه از اون بهونه ها برات نمیارم خودت میدونی دیگه عروسی خاله الی و مهدی به سلامتی و خوشی تموم شد و خدارو شکر همه چیز خیلی خوب و عالی بود و بهمون خوش گذشت به افتخار همه عروس دامادای قدیم و جدید بزن اون دست قشنگرو ، لی لی لی لی لی     خلاصه مامان جون ، هرچند که شما تا میتونستی شلوغ کاری کردی و اون کت و شلوار نازنین رو قبل از اینکه همه مهمونا بیان تبدیل به یکه لباس چسبناکی کردی ، از بس که به میوه و شیرینی دست زدی ولی در مجموع خوب بود. خدا رو شکر آقاجون اینا که اومدن رفتی و پیش آقاجون موندی و کار من راحت شد. هفته بعد از عروسی به اتفاق مامان طاطا رفتیم به سرزمین مادر یعنی همون " هن...
5 مهر 1390

سر شلوغی مامان اینا

سلام عزیز دل مامان ، دیگه داری برای خودت آقا میشی ها ... دیروز با مامان طاطا(خاله طاهره ، آخه به اون هم میگی مامان) رفتیم خیابان بهار و برای پسر گل مامانی لباس خریدیم تا توی عروسی حسابی پسرم بدرخشه یک دست کت و شلوار اسپرت ، یعنی کت طوسی رنگ ، شلوار مشکی ، پیرهن سفید و یک عدد پاپیون ، الهی که قربونت بشم خیلی بهت میومد ، راستی یک جفت کفش ورنی هم خریدیم خیلی بامیزه شده بودی ، عزیز که اینطوری شما رو دید گفت : " چرا اینا رو برای بچه خریدی ، خدای نکرده چشم میخوره ها " از بس که بامزه شده بودی مامان ، الهی که چشم اون کسی که عزیز دل منو چشم میخواد بزنه بابا غوری بشه ... البته عزیز راست میگه ولی برات صدقه میزارم که همیشه سالم و سرحال باشی ع...
15 شهريور 1390

اولین رحمت خدا

سلام عزیز مامان ، الهی که قربونت بشم از دیروز بارونی قشنگی شروع شده و خدا رحمت و مهربونشو شامل حالمون کرده ، خیلی از این بابت خوشحالم میدونی عزیزم من کلاً عاشق فصل پاییزم و این بارون قشنگ که نوید بخش رسیدن پاییز هستش به من حس خوبی میده ... راستی همه در انتظار 18 شهریور هستیم یعنی عروسه خاله الی و آقا مهدی ، وای مامانی هنوز هیچ کدوممون لباس نخریدیم ، نه من ، نه بابا حمید گلی نه پسر گلم ... آخه میدونی مامان توی ماه رمضان خیلی سخته که بریم خرید برای همین گذاشتیم بعد از ماه رمضان ، عزیز هم میگه چرا کاراتونو میزارید آخر سر انجام میدید؟؟؟ البته راست میگه ولی خیلی سخت خدائیش... صدراجونی خیلی دوست دارم که برات یه کت و شلواک با پاپیون بگی...
7 شهريور 1390

صدرا جونم آقا شده...

صدرای گلم ، عزیز دلم ، سلام اگه بدونی توی یک هفته اخیر چقدر پیشرفت کردی  الهی که قربونت بشم ، دیگه بیشتر کلمات رو میتونی بگی ، حتی جمله سازی هم می کنی ... بامزگیهات دیگه بیشتر از قبل شده ، قربونت بشم الهی ... بعضی از کلمات رو خیلی بامزه میگی مثلاً به پَتو میگی پُتو که خیلی بامزه میشه ... وقتی که میخوای وارد یه جایی بشی میگی : " آمَدم" ، خلاصه مامانی خیلی بامزه شدی ... دوست داری توی هر کاری و هر جایی یه سرکی بکشی     جالبه  که جدیداً دوست داری بشینی پای کامپیوتر و بازی کنی !!!؟؟؟ مامانی قربونت برم الهی ، خیلی دوست دارم ، الان یه کاری پیش اومده زود دوباره میام پیشت ...
22 مرداد 1390

میهمان خدا

سلام امروز دهمین روز ماه مبارک رمضان هستش و من تازه بعد از ده روز میخوام فرارسیدن این ماه رو تبریک بگم به همه نی نی وبلاگی های گل امیدوارم خدا توی این ماه قشنگ که مارو مهمون کرده ، یه کاری کنه که حسابی بهمون خوش بگذره ... خدا مهربونترین میزبان هستش ، میزبان همیشه هوای مهمونشو داره ... اگه به من بگه توی این مهمونی چی میخوای فوری بهش میگم و ازش خواهش میکنم هرکسی که یه بیمار داره خوبش کنه... میدونید به نظر من این بهترین و بزرگترین هدیه میزبان این ماه به همه آدماست...   توی مهمونی خدا به همتون خوش بگذره...   ...
19 مرداد 1390