سر شلوغی مامان اینا
سلام عزیز دل مامان ، دیگه داری برای خودت آقا میشی ها ...
دیروز با مامان طاطا(خاله طاهره ، آخه به اون هم میگی مامان) رفتیم خیابان بهار و برای پسر گل مامانی لباس خریدیم تا توی عروسی حسابی پسرم بدرخشه
یک دست کت و شلوار اسپرت ، یعنی کت طوسی رنگ ، شلوار مشکی ، پیرهن سفید و یک عدد پاپیون ، الهی که قربونت بشم خیلی بهت میومد ، راستی یک جفت کفش ورنی هم خریدیم خیلی بامیزه شده بودی ، عزیز که اینطوری شما رو دید گفت : " چرا اینا رو برای بچه خریدی ، خدای نکرده چشم میخوره ها "
از بس که بامزه شده بودی مامان ، الهی که چشم اون کسی که عزیز دل منو چشم میخواد بزنه بابا غوری بشه ...
البته عزیز راست میگه ولی برات صدقه میزارم که همیشه سالم و سرحال باشی عزیزم...
مامانی و باباحمید گلی هم بالاخره دیروز لباس خریدن و پروژه خرید لباس عروسی به سلامتی تمام شد
عزیز دل مامانی حالا همه منتظر روز جمعه هستیم ، صدراجونی دعا کن همه چیز به خوبی خوشی بگذره و انشاء الله برای هیچ کس مشکلی پیش نیاد و عروسی بدون هر مشکلی تمام بشه ...
آمین، آمین ، آمین