صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

صدرامامانی

هوا خیلی گرمه مامانی

سلام عزیز دل مامان ، خوبی قربونت برم ؟؟؟!!! هر روز که میگذره شیطونیات بیشتر میشه ، حتی توی راه رفتنت هم شیطونی میکنی و روی نوک انگشتات راه میری !!!! مامانی اگه بدونی امروز چقدر گرمه ، از وقتی که پام رسیده توی شرکت دارم همینطور خودمو باد میزنم دیگه مچه دستم درد گرفت از بس که خودمو باد زدم... راستی روز پنجشنبه باهم دیگه اومدیم سر کار کلی پیش همکارا شیطونی کردی ، خانم عاقل مثل همیشه شرمنده کرده بود و برات یه اسباب بازی هدیه داد.جالب این بود که وقتی رسیدیم خونه خوابیدی !!!! وقتی عزیز زنگ زد حالت و به پرسه گفتم :"پسرم از سرکار اومده ، خوب چون یک مرد هستش وقتی از سرکار میاد خسته است و باید بخوابه" عزیز کلی ذوق کرد و قربون صدقت رفت و خندید. ...
4 تير 1390

پدر عزیزم روزت مبارک

  بابایی جونم الهی قربون اون چشمای خسته و دستای پینه بسته ات بشم روزت مبارک باشه و سایت بر سرما جاویدان انشاء الله باباجونم به خاطر همه خوبیهات ممنونم دستای خسته ات رو بوسه میزنم ...
26 خرداد 1390

بابا حمید گلی روزت مبارک

بابا حمید گلی خیلی دوست دارم ، روزت مبارک باشه ، امیدوارم همیشه سایه شما رو سر منو مامانی باشه الهی که همیشه شاد باشی ،‌سلامت باشی حمید جان ، باورت گر بشود ، گر نشود حرفی نیست ،‌اما نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست روزت مبارک عزیزم   ...
26 خرداد 1390

باباهای مهربون روزتون مبارک

خدای خوب همه باباهای عزیز و برای خانوادهاشون نگه دار خدای مهربون هیچ بابای مهربونی توی بستر بیماری نداز خدای مهربون این سکان دارای کشتی زندگی رو از ناملایمات و طوفانای زندگی مصون بدار   آهای باباهای مهربون نی نی کوچولو ها روزتون مبارک همیشه شاد باشید و سرحال و سلامت ...
26 خرداد 1390

پسر ناز مامان دوست دارم

سلام عزیز مامانی شب آرزوها بود که دایی جون مامان رفت پیش خدا ، بنده خدا دیگه از بیماریش خسته شده بود ،‌خیلی داشت اذیت می شد ، حتماً صلاح خدا همین بوده ، راضیم به رضای خدا.   برای مراسم صبح روز جمعه حرکت کردیم به سمت سرزمین مادری ،‌ وسایلتو جمع و جور کردم که همونجا چند روزی بمونیم ،‌اما وقتی رسیدیم اونجا و دیدیم هوا خیلی گرمه از ترس اینکه صدرامامانی خدای نکرده مریض بشه قرار شد که برگردیم. آخه مامان جون دوباره بردمت دکتر و به خاطر سرفه هایی که داری برات اسپری و شربت ضد حساسیت داده ، خیلی نگرانتم ،‌ با خودم فکر می کنم نکنه که من مامان خوبی نیستم و تو مریض شدی  ، دیشب با خودم فکر کردم که باید بیشتر از همیشه ...
24 خرداد 1390

لغت نامه صدرایی 2

مامانی کلمات جدیدتو خیلی بامزه میگی باباجی = باباحاجی(بابای مامان) باگ = باغ بابا= فافا(دختر خاله مهربونت که هروقت میخوای بگی فافا میگی بابا ) بابات = بابا (از بس هروقت خواستیم ساکتت کنیم گفتیم بابات میاد به بابا حمید گلی میگی بابات ) دوم مم = دوم الهی که فدای حرکات و حرف زدنت بشم مامانی ...
24 خرداد 1390

از لطف لبخند خدایی ها ممنونم

سلام به دوستای خوب وبلاگ لبخند خدا ، خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم و ممنونم از اینکه حواستون بوده که چند وقتیه ننوشتم. شما که اینقدر مهربون هستید ،‌دعا کنید که خدای مهربون لبخند خودشو به همه بیمارا هدیه کنه و همشونو شفا بده   بگذریم   تقریباً دو سه هفته اخیر دو مرتبه همراه صدرامامانی و بابا حمید گلی رفتیم به سرزمین مادری و پدری و جاتون خالی خوش گذشت البته به صدرا که بیشتر از همه . ظرف یکی دو روز آینده حتماً‌عکساشو میزارم براتون ، به خاطر تاخیر عذرخواهی و به خاطر لطف و محبت لبخند خدایی ها ممنون و سپاسگزارم ...
16 خرداد 1390

روز ماماناي گل مبارك

ماماناي گل ماماناي مهربون مامانايي كه عاشق گلاي زندگيتون هستيد روزتون مبارك هميشه سالم باشيد و شاد خدا جونم هميشه همه مامانا رو سالم و سرحال و شاد نگه دار خداجونم اين نعمت بزر گ رو هيچوقت از هيچ ني ني يا حتي آدم بزرگ هم دريغ نكن خداجونم هيچ ماماني مريض نشه تا ني ني هاش غصه نخورن ماماناي ني ني وبلاگي روزتون مبارك باشه هميشه شاد باشيد و براي بهونه هاي قشنگ زندگيتون بنويسيد   ...
3 خرداد 1390